من خوشگلمممم
5ماهگی
سما جان تو استخربادیش در حال استراحت کردن ...
نویسنده :
مامان فرزانه
12:57
کارای که سما جان تو شش ماهگی برای اولین بار انجام داد
دخمل مامان دیگه کنترلت سخت شده تا میزارمت زمین زود برمگردی روسینه شروع میکنی به قل خوردنو جلو رفتن وقتی میخوای بری جلو از همه جات کمک میگیری باسر وصورت میری جلو زانوهاتو جمع میکنی تو شکمتو میری وقتیم خسته میشی خودت برمیگردی رو کمرتو استراحت میکنی دوباره شروع میکنی به قل خوردن خیلی خوردنی شدی نفسمممممم ...
نویسنده :
مامان فرزانه
12:48
6ماه گذشت
واکسن شش ماهگی سما خانوم دیروز با بابای رفتیم واکسن خانومی بزنیم از اونجای که من خیلی میترسیدم بابای هم باهامون اومد که اگه تو گریه کردی بغلت کنه الهی مامان فدات بشه که خیلی درد کشید واکسن اولی که زد تو پات خیلی گریه کردی دومی که میخواست بزنه نمیزاشتی نگاه مامان میکردی گریه میکردی الهی بمیرم پاتو به زور صاف نگه داشتم تا برات زد اما دیگه راحت شدی تا پایان یک سالگی واکسن نداری اما هنوز تب داری خیلی گریه میکنی اون دوتا واکسن قبلی اصلا اذیت نکردی زودم خوب شدی ولی این نه واقعا قولللللل شش ماهگی بود واکسن بدبدبد پای دخملمو اوف کرد ...
نویسنده :
مامان فرزانه
12:39
بدون عنوان
بدون عنوان
قربونت برم عزیز دلممممممممم خدایا شکرت ازاین فرشته ای که به ما دادی شکررررررررررررررررررر هزاران مرتبه ...
نویسنده :
مامان فرزانه
0:57
مسافرت سماخانوم
عزیزم برای روز پدر رفتیم شمال شما پنچ ماه پر می کردی می رفتی تو شش ماه جیگرم منو بابا سعید خیلی ازت عکس گرفتیم چند تاشو میزارم اینجا دخملی.... ...
نویسنده :
مامان فرزانه
0:36